سفرنامه از 

شهر سرب و سراب(۲۶)

  من شهري را ديدم سيراب از سرب و سراب و تشنه يك جرعه از آفتاب!  

من گوی گردی را دیدم بدون شعور که ۲۲ انسان باشعور به دنبالش می دویدند و نگاه میلیون ها با شعور دیگر به دنبال آن ۲۲ نفر می دویدند. چنين مي نمود كه ميزان شعور میلیون ها نفر باشعور را یک گوی گرد بی شعور رقم می زند!! 

من مردی را دیدم که با مصالح قدرت ، كاخ مصلحت مي ساخت.  ....و شگفتا اين مصالح چقدر با اين مصلحت همخواني دارد!!

 من فرعوني را ديدم كه از ديار ديرباز تاريخ آمده و صندوقچه اي پر از سخنان كهن به عنوان سوغاتي آورده بود. وقتي در صندوقچه باستاني را گشود، همه جا پر از سخن هاي كهن شد و ديگر جايي براي سخن هاي نوين نماند. 

 من باورمندي را ديدم كه تنگ شيشه اي باورش را در حفاظي پولادين نهاده و از نزديك شدن هر شكي به خود مي لرزيد؛ زيرا تنگ بلورين باورش بسي ترد بود و از هر ريزه سنگ خرد مي هراسيد.

                                                                       شفيعي مطهز 

ادامه دارد...

نظرات شما عزیزان:

ayhan

ساعت8:26---30 ارديبهشت 1390

[وب سایت] - [ایمیل]

سلام
وبلاگه خيلي خيلي خوبي داري اگه خواستي با هم تبادل لينك كنيم منو با عنوان Azərbaycan-Traxtor لينك كن بعد بهم خبذ بده تا با هر نامي خواستي لينكت كنم
منتظرت هستم

ayhan

ساعت7:38---28 ارديبهشت 1390

- [ایمیل]

سلام وبلاگه خيلي باحالي داري

اگه خواستي با هم تبادل لينك كنيم منو با عنوان Azərbaycan-Traxtor لينك كن بعد بهم خبر بده تا با هر نامي خواستي لينكت كنم

موفق باشي

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: